جان بی جمال جانان میل جهان ندارد
هرکس که این ندارد حقا که آن ندارد
با هیچ کس نشانی ز آن دستان ندیدم
یا من خیر ندارم یا او نشان ندارد
اشکی که بیصداست...
پشتی که بیپناست...
دستی که بسته است...
پایی که خسته است...
دل را که عاشق است...
حرفی که صادق است...
شعری که بیبهاست...
شرمی که آشناست...
دارایی من است...
ارزانی شماست.